باغبان کرده فراموش که سیبی دارد ...

از هردری سخنی

خدا زیباست چون که همه ی مارا آفرید تا پوزش را بدهیم

نوشته شده در یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:40 بعد از ظهر توسط رحیم افشار| |

بر سر مزار دل من،

مرثیه خوانی ست هر لحظه،

کرکسهای ثانیه ها، کنار گور من خفته اند،

سیل های دورنگی از چشمانشان جاریست،

اما هر یک در پشت نقابشان لبخند می زنند

بر سردی خاک من،

آری...

زندانی ام در دل خاک،

اما...

این قفس از آزادی در مرداب زیبا تراست!

نوشته شده در جمعه 25 اسفند 1391برچسب:,ساعت 10:51 قبل از ظهر توسط رحیم افشار| |

قبایل رفته اند و

 

در بیابانها سواری نیست

در این مانداب یاری نیست

پلنگی میرمد در بیشه ای خاموش

و باد میبرد

برگ نحیفی را کنار نهر

مرا در بیشه میخوانند و میخوانم

      دراین مانداب یاری نیست                        

نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:51 بعد از ظهر توسط رحیم افشار| |

 

چهره های به ظاهرخواستار تو "دراولین التماس خنده"

ازته دل برایت گریه میکنند"باورنداری امتحان کن....

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 11:7 بعد از ظهر توسط رحیم افشار| |

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:24 بعد از ظهر توسط رحیم افشار| |

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:47 قبل از ظهر توسط رحیم افشار| |

نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:21 قبل از ظهر توسط رحیم افشار| |

خدا به اندازه ای که لباس داری برایت سرمامیفرستد...

نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:18 قبل از ظهر توسط رحیم افشار| |

ما همه دراوج بی کسی تازه به زندگی وزیباییهایش پی میبریم....

نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت 1:14 قبل از ظهر توسط رحیم افشار| |

از باور من بهشت را بردارید
این شوخی پست و زشت را بردارید
من عاشق مردمان این دنیایم
لطفن بد سرنوشت را بردارید
 
*************
 
از صورت خود نقاب را بردارید
این سابقه ی خراب را بردارید
ماران عصا شده به حسب ظاهر
از دوش من اضطراب را بردارید
نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:,ساعت 2:18 بعد از ظهر توسط رحیم افشار| |


Power By: LoxBlog.Com