باغبان کرده فراموش که سیبی دارد ...
از هردری سخنی
همه چیز پای تقدیر است اینکه باید برای گفتن حق وناحق باید حبس کشید باید باسیلی صورتت راسرخ نگه داری اینکه خداازترس کهریزک به زمین نیم نگاهی هم نمیکند اینکه ارباب به فلکت ببندد کوچکترین آرزویت باید باشددنیا برخلاف آنهمه تبلیغ دارمکافات تحمیلی گشته وتوبایدخداراشاکرباشی که نفس میکشی ریا اینکه آرام نیستی ولی بایددرگیروداراینهمه ناخدایی باید باخدابود بایدباکمترینها زندگی راازسرنوشت پس توهم ازسربنویس ولی نقطه نزار شایدپایان به سرانجام سه نقطه بینجامد
آماده می شود برای سوار شدن...!!
کاش دست اتفاق را میشد گرفت ، تا نیفتد برای کسی که گوشهایش را گرفته فریادِ تو چیزی شبیه شکلک در آوردن ست ... ...... به امید چترفردایت " خیس بارانم... دلم برای لحظه ای آرامش تنگ است ولی این را نیز میدانم که ریختن به به این سادگی ننگ است"پس تامیتوانید دل به دریا بسپارید"خدا آبی است طبال بزن ...بزن که نابود شدم برتارغروب زندگی "بود شدم عمرم همه رفت" خفته درکوره ی مرگ آتش زده استخوان... بی دود شدم
Power By:
LoxBlog.Com |