افشارستان


باغبان کرده فراموش که سیبی دارد ...

از هردری سخنی

غریب که شدی" دلت می خواهد ازهمه چیز وهمه کس بگویی وزمین وزمان رابه هم بدوزی وآخرش رابایک چراببندی وخودت راخلاص کنی" ولی آخرالامرآنچه میماندهمان علامت سوال تکراری است بگذریم اماشهرم تکاب که این دوره ازتاریخش راکه ما مسببش هستیم ازیادنخواهدبردومارا بخاطر ندیدن بیماریش هرگز نخواهدبخشیدمایی که فقط عادت به عجزو لابه ونوحه سرایی نداشته های اوداریم وازداشته های ارزشمندگذشته اش که میتوانست منهج ماباشد نه گفتیم" نه رخصت دادیم تابگویند"تنها شائبه زندگی ماهمین بس که بگوییم چقدر به مااجحاف شده است وچقدر درحق ماجفا غافل ازاینکه درمتن این بسترسازی برای استبداد" مردمی ازگوشت وخون این اهالی تاریخ قدیممان رابه سخره گرفته ومبدع تاریخ کنونی این شهرهستندکه بااین اوصاف شاید درآینده ای نه چندان دور به یکی از دهستان ها یابخشهای بیجار یاصایین قلعه تبدیل خواهد شدتااندیشمندان تمام تعطیل شهرم که ازنطر شعورعلمی خودرافراتر ازآنسوی مرزهامیدانندبه بالندگی همراه باسرافکندگی بیشترمباهات کنند نخبه هایی که برای رسیدن به راس سه چهار اداره موجود این شهرکوچک به نردبان سازی ازاهالی شریف اشتغال دارند ولی غافل ازاینند که عاقبت این نردبان افتادنی است" فردای شهر ازآن اهالی زحمتکشی ست که سفره خالی شان بیشتر ازسفره رنگین مسئولان شهربوی حلال میدهدوامروز را به امید کسی که ازجنس خودشان است وتازه به دوران نرسیده ودیدنیها راساله پیش تجربه کرده سپری میکنند ودراین رقابت انتحاری برسر کسب سمت وعنوان همه نوکیسه ها بدست یکدیگرازاین دایره خارج خواهند گردیدوسلیم مردانی ازکوی برزن شهرم هرآنچه راکه امروز بخاطر نابرابری برآن میگریند ازنوبااساسی تازه بنا خواهندنمود" وپایان شب سیه براستی که سپید است" وگره گره عقده های جوانان این شهر بدست پینه بسته معدنچیان وقالیبافان مطهرشهرم بازخواهدشدوجای پودها وگوگردهای رفته برحلقوم این باریشه ها ی اصیلترازهربه اصطلاح یدک کش فرهنگ را روح آزادی پرخواهد کرد...



نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت 10:56 بعد از ظهر توسط رحیم افشار| |


Power By: LoxBlog.Com