باغبان کرده فراموش که سیبی دارد ...
از هردری سخنی
بر سر مزار دل من، مرثیه خوانی ست هر لحظه، کرکسهای ثانیه ها، کنار گور من خفته اند، سیل های دورنگی از چشمانشان جاریست، اما هر یک در پشت نقابشان لبخند می زنند بر سردی خاک من، آری... زندانی ام در دل خاک، اما... این قفس از آزادی در مرداب زیبا تراست!
Power By:
LoxBlog.Com |